به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان یزد، محمدرضا آخوندی معاون فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان و جانشین دبیر مرحلهی استانی بیست و دومین جشنوارهی بیناللمللی قصهگویی در خصوص کارکرد قصه در دنیای محصور شده در فضاهای مجازی متنوع گفتوگو کردهایم که پیش روی شماست.
نقش و کارکرد قصه در دنیای امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
بدون تردید بدحالی مردم این روزگار این است که از قصه تهی شدهاند و از گذشته خودشان بریده شدهاند و این قصه و روایت هست که میتواند حیات دوباره به ملت ها بدهد. به اعتقاد بنده همواره یکی از حیاتیترین و فطریترین نیازهای بشری نیاز به قصه و قصهگویی است در واقع میتوان گفت؛ قصه همزاد بشر است و هیچ اتفاقی در دنیا نمیافتد مگر این که در درون خود قصهای داشته باشد. انسان با قصه و خاطراتش زنده است. انسان بیقصه و خاطره، انسانی معلق است. باید گفت که قصهها ما را به هویت و ریشههایمان وصل میکنند. قصهها رشتهی پیوند ما با گذشتههایمان هست و اگر قصهها و خاطرههای یک ملت را بگیریم او را از گذشتهاش جدا کردهایم و چون از گذشته خود بریده شد، تهی و بیاراده میشود. ملتی در طول تاریخ مقاوم تر است که قصههایش حفظ شده باشد. برای از بین بردن یک ملت کافی است، قصههای آن ملت را نابود کرد. وقتی قصه یک ملت فراموش شد، آن ملت محکوم به فناست.
تلاش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که پیش از دو دهه پرچمدار قصه گویی بوده و هست تاین بوده که ابتدا در مراکز فرهنگی هنری و بعد در بین خانوادهها و کودکان و نوجوانان و کل جامعه، فرهنگ قصهگویی را ترویج کند. هدف از برگزاری جشنوارههای قصهگویی این است که با قوت و قدرت فرهنگ قصهگویی را به نسل کودک و نوجوان منتقل کند و دوم این که ظرفیت خانوادهها را برای حفظ و نگهداشت فرهنگ قصهگویی بالا برد.
نسل کودک و نوجوان امروز در محاطرهی فضاهای مجازی متنوع قرار دارد و عموما قصهگریز است. چگونه میتوان ذائقهی تندمزاجی که طعم امواج رسانهای و مجازی به کامش نشانده را به سمت آرامش و سکون قصه و قصه گویی تغییر داد؟
درست است، ذائقهی خانوادهها و کودکان و نوجوانان در دنیای مجازی متعدد امروز عوض شده است. اما اگر محصور زرق و برق تکنولوژی نشویم و آن را در جهت اشاعهی فرهنگ قصهگویی به کار ببریم، قطعا تکنولوژی هم میتواند، بخشی از این فرهنگ باشد. اگر نسبت به یک پدیده نو، نگاهی تهدیدآمیز داشته باشیم، آن را مخرب در ترویج یک فرهنگ بدانیم، تهدید به حساب میآید اما زمانی که از تکنولوژی به عنوان ابزاری برای ترویج یک فرهنگ استفاده شود، فرصت قلمداد میشود. فرهنگ غربی با توسل و مدد همین ابزارهای متنوع تکنولوژی میخواهد فرهنگ خود را تحمیل کند ولی یک ملت زنده و پویا از همین ابزار به عنوان یک فرصت استفاده کند و فرهنگ خود را رشد میدهد.
به نظر شما، رسانه چقدر میتواند در اشاعهی فرهنگ قصهگویی موفق عمل کند؟
یک قصهگو در فرهنگ خودش با مخاطب خودش روبرو میشود اما در مسیر امواج رسانه و به مدد آن صدها و هزاران نفر با قصهگو و قصهاش روبرو خواهند شد. در واقع تکنولوژی شکل و قالب ارایه قصه را تغییرمیدهد اما ماهیت قصه و قصهگویی را نمیتواند، تغییر دهد. ما میتوانیم تکنولوژی را در راستای ارائه و ترویج تمام هنرهای اصیل از جمله قصهگویی به کار بگیریم.
آیا استفاده از تکنولوژی در قصهگویی تاثیر قصه را کم نمیکند. آخر یک قصهگو به صورت زنده و نفس به نفس با مخاطبش در ارتباط است اما مخاطبی که با واسطهی ابزار رسانه با قصهگو در ارتباط باشد، قطعا نمیتواند آن تاثیر شگرف و زنده را از قصه بگیرد؟
قطعا تاثیر قصهگویی نفس به نفس و زنده بیشتر است اما با توجه به قدرت جذب رسانههای دیداری و شنیداری روز دنیا و جلوههای متنوع و خاص آن، پیش روی کودکان ما باید با رعایت همان شیوههای سنتی که بسیار مهم و با ارزش است، ابزار تکنولوژی را در جهت جذابسازی فرهنگ قصهگویی به کار گرفت زیرا شیوههای سنتی با به کارگیری رسانه منافاتی نخواهد داشت. امروز شیوههای ارتباطی و نشر و انتشار یک موضوع در یک صدم ثانیه اتفاق میافتد، برای همین باید از این ظرفیتها استفاده کرد. به اعتقاد من شیوههای ارایه قصهگوی اگرچه متفاوت شود، از اصالت و ماهیت آن نمیکاهد.
یعنی شما به یک نوع قصهگویی مدرن معتقدید؟
به نظر من تلاش ما باید این باشد که قصهگویی را معاصر کنیم و معاصر شدن قصهگویی با مدرن شدن آن متفاوت است. یعنی ما باید قصهگویی را هم عصر و هم نسل با زمانهی خودمان کنیم. یعنی اینکه ما با در نظر گرفتن نیارهای دنیای امروز کودکانمان، قصهگویی کنیم. در واقع قصهگو باید زبان گویای عصر و نسل امروز باشد. او روایت قصههای قدیم را با لباس، تکنیک و شیوهای جدید به مخاطب امروزی منتقل کند. ماگریز و گزیری نداریم که متناسب با ذائقهی کودکان و نوجوانان امروز قصهگوی کنیم. این لزوما ماندن در گذشته نیست، در واقع سفر به گذشته و پل زدن به آینده است و این رسالت کانون است.
باتوجه به اینکه شما از همعصر و همنسل شدن قصهگویی گفتید و در واقع از معاصرشدن قصهگویی بفرمایید که برای ماهیت پیام قصه که یکی از مهمترین بخشهای قصهگویی محسوب میشود، باید اتفاقی بیفتد؟
قطعا اگر پیام قصه غیرمستقیم و در قصه مستتر باشد قصه تاثیرگذارتر خواهد بود و یکی از مختصات اصلی قصه غیرمستقیم گویی است. قصه آمده است که در خدمت پیامی باشد که به صورت غیرمستقیم به مخاطبش ارایه شود. قصههای قرآنی نمونه بارزی است که از طریق قصه پیامهای ارزشی و تربیتی خود را منتقل میکند.
در ادبیات گذشته خودمان مثل قصههای مثنوی مولانا، عطار، سعدی پیامهای هرکدام در لباس قصه درآمده به مخاطب ارایه میشود.
درست است این ویژگی هم عصر و هم نسل بودن را پوشش میدهد.
همیشه تاریخ بشر نصیحت گریز بوده است داستان حضرت ابراهیم را نگاه کنید وقتی با ستارهپرستان، خورشیدپرستان، ماهپرستان همراه میشود و با منطق خودشان با آنها برخورد میکند و در نهایت میگوید من من افولکنندگان را دوست ندارم. این گفتوگوی او با بت پرستان پیام غیرمستقیم قصهاش است. امروز هم ما باید ابراهیموار با بچههایمان رفیق بشویم همراه بشویم با بیان و شیوههای نو بچهها را غیرمستقیم متوجه ارزشهایمان کنیم. این ماموریت و و وظیفهی اصلی قصه و قصهگویی است که کانون به عنوان پرچمدار قصهگویی میتواند آن را در سطح کشور ترویج دهد.
و اما حرف پایانی شما؟
یزد به عنوان یک گوهر درخشان از این سرزمین رنگینکمان فرهنگی که جغرافیایی طبیعی و فرهنگی آن کمتر مورد هجوم و تعارض قرار گرفته است، و فرهنگش به فرهنگ گذشتگانش نزدیکتر است. فرهنگ ما در ادوار مختلف تاریخی، حتی در دوره مغول مورد هجوم و تهاجم قرار نگرفته و دست نخورده و متعالی ماندهاست. آبادانی و آبادگری در فرهنگ یزدیها تا به امروز ریشه داشته و از زمان قدیم هرگاه میخواستند، در جغرافیایی آبادانی را رواج دهند، یزدیها حضور داشتهاند. کوچه پس کوچههای آشتی کنان یزد، خانههای قدیمی در و دیوارهای گاهگلی برج و باروها بازارها چارسوقها و بادگیرهای بلندآن همه پراست از قصههای گفته و ناگفته که منتظرند قصهگویی آنها را صدا بزند. باید بدانیم وقتی قصه یک بنای تاریخی فراموش شود، به راحتی ویران میشود. ما باید قصههای شهرمان را احیا کنیم تا شهرمان حفظ شود. ببینید همه توریستها به خاطر بافت سنتی به یزد میآیند. زیرا همه آن قصه دارند. این بافت تاریخی و قصههای آن شناسنامه ملی ما هستند. اگر میخواهیم هویت دار و شناسنامهدار باشیم، باید قصههایمان را احیا و حفظ کنیم.
مصاحبه: عالیه سلطانی