کد خبر: 309919
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۴۰۰ - ۰۸:۲۹
بازدید 268
یادداشت/ با مهر و احترام برای منصوره ی عزیز،  پاییز ۱۳۸۱

     منصوره محمدحسینی/مربی مسئول مرکز۶

دفترچه ی کوچیکی که تو کیفم داشتم رو به ایشون دادم و ازشون خواستم به عنوان یادبود برایم بنویسند آخه می دونستم که نویسنده کودک هم هستند قبلا دو تا از کتابهاشون رو تو کتابخونه ی مرکزمون دیده بودم.

با مهر و احترام برای منصوره ی عزیز، پاییز ۱۳۸۱ " جمله ای که برایم نوشته بودند، ۱۹ ساله که این دست خط رو ابتدای سالنامه های سال جدید می چسبونم تا جلوی چشمام باشه.

اولین بار ایشون رو پاییز سال ۸۱ در سینما دیدم وقتی اکران فیلم تموم شد روی سن رفتند و در کنار چند نفر از هنرمندان و مسئولان شهر قرار گرفتن تا ازشون بابت ساخت فیلم تجلیل شود.

فیلم در مورد موذن نوجوان روستایی بود که برخلاف نظر پدرش، به کشیش پیر روستا، برای آماده شدن کلیسا کمک می کنه و ...

محتوا و نگاه جسورانه به موضوع حساس فیلم و شنیدن صحبتهای تهیه کننده و نقد کوتاهی که همان روز در مورد فیلم توسط متخصصین انجام شد من رو به فیلم و عوامل فیلم علاقمند کرد و بعد از آن روز دیگر فیلمهایشون رو پیگیری می کردم ومی دیدم.

 فیلمهایی رو که می دیدم  اکثرا در مورد کودکان و نوجوانان بود و از اونجایی که من هم مدتی بود که به طور جدی و رسمی وارد دنیای کودکان و نوجوانان شده بودم و با دنیای پر از رنگ و نشاط و عجیب و غریب و رمزآلود اونها زندگی می کردم و کودک ونوجوونی رو برای بار دوم تجربه می کردم از این فیلمها به عنوان تجربه های ارزشمند و آموزه های دانشگاهی بهره می بردم و از آنها در کار و ارتباطم با کودکان و نوجوانان استفاده می کردم.

 از فیلمها برای اعضا کانون می گفتم و گاهی در کانون با بچه ها بعضی از فیلمهاشون رو می دیدیم و در مورد فیلمها با هم بحث می کردیم.

یک روز سراغ قفسه ی کتابهای سالن کودک رفتم و دو جلد کتابی رو که از ایشون سراغ داشتم اوردم و خوندم چه قصه شیرینی ، چه قصه ی کودکانه ای، چقدر دنیای کودکی رو خوب می شناختند با اینکه سالها از این دنیا رنگی دور شده بودند.

 بیشتر و بیشتر به نگاهشون و آثارشون علاقمند شدم احساس می کردم خیلی ساله که می شناسمشون و بهشون حس خوبی داشتم ی جورایی برای خودم الگوی تربیتی و کاری می دونستم

باید بیشتر می شناختمشون تا بتونم به حسی که بهشون داشتم اعتماد کنم از سعید برادر بزرگترم در مورد ایشون پرسیدم آخه ایده ی برنامه ی تجلیل از ایشون و اکران فیلمشون در قم رو داده بودند و با ایشون آشنا بودند وارتباط تلفنی داشتند مواردی رو برام گفت حتی یکبار آیفون گوشیش رو باز کرد تا صداشون رو بشنوم بعد از احوالپرسی با برادرم گفتند سر ضبط فیلم جدیدشون هستند و سلامی هم برای من فرستادن، چقدر ذوق زده شده بودم خیلی منتظر بودم تا فیلمشون رو ببینم ی روز برادرم دی وی دی فیلم جدید رو که ازایشون هدیه گرفته بودند به من دادند تا ببینم، فیلم نگاهی به یکی از موضوعات خاک خورده در جامعه داشت.

باید بیشتر می شناختمشون به سراغ رایانه ی مرکز رفتم و در موردشون سرچ کردم.

در مورد:

فیلمهایی که ساخته بودند:

یکی بود یکی نبود، زمستان است، نیلوفر،نخودی، گلنار، خاله قورباغه، خداحافظ دختر شیرازی و فیلمهایی با نگاه به موضوعاتی که کمتر کسی جسارت پرداختن به چنین موضوعاتی داره:

سازهای ناکوک، وقتی همه خواب بودند ،پسر مریم و آینه های روبه رو.

سرچ کردم در مورد کتابهایی که نوشته و ترجمه کرده بودند:

کتابهای

ماجرای احمد و ساعت ( انتشارات کانون)

ماجرای احمد و سارا ( انتشارات کانون)

ماهی تنها ( انتشارات کانون)

پینه دوز بداخلاق ( انتشارات کانون)

برادر بزرگتر ( انتشارات کانون)

آرزوی فیل خاکستری ( انتشارات کانون)

زن دوم و ستاره ای بر خاک

سرچ کردم در مورد کارشون

او نویسنده و مشاورگروههای کودک ونوجوان شبکه ی اول و دوم سیما بود.

مدیرعامل خانه ی ادبیات و هنر کودک ونوجوان بود.

نویسنده و عضوهیئت تحریریه در مجله ی زن بود.

نخستین داور زن از مجموعه ی سینمای ایران در جشنواره ی فیلم فجر و نخستین داور جشنواره ی فیلمهای کودک در جشنواره ی فرانکفورت قاهره و حیدرآباد بود.

نخستین سینماگر ایرانی که در ۵۰ سال گذشته توانسته بود عضو هیئت رئیسه ی سازمان بین المللی فیلمسازان کودک وابسته به یونسکو درآیدو نخستین تهیه کننده ی زنی بود که رئیس هیئت مدیره ی خانه سینما بود.

و مدیر مرکز نگارش کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان و نویسنده ی کتاب کودک در کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان بود این عنوان، این سبقه و این سمت، حلقه ی مفقوده ای بود که در احساساتم نسبت به ایشون داشتم و حالا پیدا شده بود. حالا می فهمم که این حس و احترامی که در درون، نسبت به ایشون داشتم، نقطه­ی مشترک ما در کار با کودکان ونوجوانان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.

 سرچ کردم در مورد زندگی شخصی و خانواده اش.

در پرونده­ی مهر مادری، عسل و غزل و علی شاکری از فرزندان این هنرمند دوست داشتنی هستند.

ایشون فارغ التحصیل کارشناسی ادبیات انگلیسی بودند تهیه کننده، مدیرتولید ، مجری طرح،فیلمنامه نویس، و نویسنده و مترجم داستان کودک

  متولد بهمن ۱۳۳۱ بودند و متاسفانه در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ با دنیای رنگی کودکان و دنیای غریب سینما وداع کردند.

ایشون فرشته ی سینمای ایران بودند.

آری ایشون خانم فرشته ی طائرپور بودند نویسنده ی کتاب خاطره انگیز کانون به نام ماجرای احمد و ساعت.

 خانم طائرپور عزیز به قول غزل عزیزت، به آسمان رفتی تا بلندتر و رهاتر پرواز کنی ، بابت هر آن چه به یادگار گذاشتی تا ابد شاکریم. 

با ذکری که همیشه حرفهایت را آغاز میکردی حرفهایم را تمام می کنم.

خدایا کمک کن تا در نعمت زندگی کردن به عزیزانمان و به تک تک بنده هایت که در کنارمان هستند یاد و خاطراتی پر از عشق و مهربونی و گذشت و انسانیت هدیه کنیم.

                                                  

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 6 =