به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، بخش سوم از روز سوم بیستوسومین جشنواره بینالمللی قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که عصر روز شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰ در مرکز آفرینشهای فرهنگیهنری کانون پرورش فکری برگزار شد، سه قصهگو در بخش «آیینیسنتی» با هم رقابت کردند و یک قصه خارج از مسابقه نیز نقل شد.
در ابتدای این برنامه لیلی خسروی از کرمان به نقل قصه «بستور» از شاهنامه پرداخت. این قصهگو به صورت نقالی این قصه را نقل کرد و شعرهایی از شاهنامه را خواند. قصه او درباره پسر نوجوانی به نام بستور بود که شجاعتهایش مثالزدنی بود.
در ادامه سبحان نصیرآبادی برای اجرای قصه رزم «رستم و اشکبوس» روی صحنه آمد. این نقال نوجوان شعرهایی از شاهنامه را در ادامه خواند و مورد تشویق حضار قرار گرفت.
سپس ارتباطی زنده با صغری قامتیمقدم از انجمن قصهگویی گیلان برقرار شد. وی در این ارتباط تصویری گفت: خدا را شاکریم که با همه مشکلات کرونایی دبیرخانه «قصهگویی» توانست این جشنواره را برگزار کند و امروز شاهد این اتفاق خوب هستیم. از قصهگویان استان هم تشکر میکنم که با وجود مشکلات کرونایی حضوری پررنگ در جشنواره دارند.
نقل قصهای به سبک عاشیقهای آذربایجانی
سپس التفات داوودبیگی دیگر قصهگوی این جشنواره روی صحنه آمد تا داستان «زائر» را تعریف کند. او به سبک عاشیقهای آذربایجانی با ساز روی صحنه آمد و همزمان با نواختن ساز، اشعاری را به زبان ترکی خواند.
داوودبیگی به روایت قصه خود به زبان ترکی پرداخت؛ قصه مردی که دوست داشت به مشهد سفر کند و در آنجا به راز و نیاز با امام رضا (ع) بپردازد. یک روز کاروان قصد سفر به مشهد را داشت، همه تدارک سفر دیدند، به راه افتادند، او در مسیر جوانی را دید که مریض بود. در آن لحظه مردی که همیشه دوست داشت به مشهد برود به فکر فرو رفت، با خود گفت این چه امتحانی است، با خود فکر کرد و به یکباره به زائر گفت شما بروید من ماندنی هستم. او جوان را نزد پزشک برد، با خود میگفت چطور به زیارت بروم در حالی که انسانی را چنین میبینم. در ادامه هم جوان را تیمار کرد. در ازای این کار خدا به او ثروت و مال بینظیری داد و زندگیاش به گونهای پیش رفت که از آن روز به بعد همیشه در کارهای خیر شرکت میکرد و دیگر سفر به مشهد و زیارت را فراموش کرده بود. روزی دوباره صاحب کاروان آمد و گفت قصد داریم به مشهد سفر کنیم. این بار او هم نامنویسی کرد و با خود گفت دیگر این بار خجالت نمیکشم به زیارت آقا بروم، اما به یکباره به یاد آورد که به آرزوی دلی خود رسیده است.
در ادامه مریم فتاح به بیان قصه «سلیم جواهر» پرداخت؛ قصه پادشاهی که خواستههای نامعقول داشت او روزی به وزیرش گفت برو کسی را پیدا کن که هم مرا بخنداند و هم بگریاند. وزیر اما دختر عاقلی داشت که به پدرش گفت ناراحت نباش. دخترش سلیم جواهری را به پدرش معرفی کرد. سلیم جواهرفروش نزد پادشاه رفت و گفت اگر قصه زندگیام را بگویم هم میخندی هم گریه میکنی. سلیم برای پادشاه تعریف کرد که به دلیل بیماری یک سال در بستر بود اما یک شب خواب حضرت علی را دید که به سر او دست میکشد، به همین ترتیب حالش خوب شد. در ادامه هم قصهای خندهدار از زندگی خود برای پادشاه تعریف کرد.
بیستوسومین جشنواره بینالمللی قصهگویی صبح روز ۲۵ آذر ۱۴۰۰ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز به کار کرد و تا روز ۳۰ آذر ادامه دارد.
این رویداد از صفحه رسمی کانون در اینستاگرام به نشانی www.instagram.com/kanoonparvaresh و آپارات کانون به نشانی www.aparat.com/Kanoonparvaresh/live، پرتال کانون به نشانی kpf.ir و سایت خبری کانون به نشانی www.kanoonnews.ir نمایش داده میشود.