به گزارش ادارهکل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، روحالله پوررضا از هنرمندان حوزه نمایشِ شهر یزد است که در بیستوچهارمین جشنواره قصهگویی در جلد شخصیتِ عزیرآقا همراه با کلاغ همراهش (عروسک تنپوش) روی صحنه میآید و موضوعات مختلفی را با زبان طنز بیان میکند.
پوررضای ۴۲ ساله، از کودکی به جهان اجرا و نمایش وارد شده و در این راه، پدرش سرمشق و راهنمای او بوده است. این بازیگر، از سال ۱۳۸۲ با عشق وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شده و هدفش مربی شدن است.
او که فوقدیپلم آموزش ابتدایی دارد، در این ۱۹ سال، در کانون فعالیت کرده است؛ از جوشکاری و نجاری گرفته تا رانندگی و کارهای فنی. برای همین، این بازیگر را میتوان آچار فرانسه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یزد دانست.
او در اینباره میگوید: «از ابتدای ورودم به کانون، هیچکاری را بد ندانسته و با عشق برای کانون فعالیت کرده است؛ چنین عشق و علاقهای را در بیشتر همکاران میتوان سراغ گرفت.»
این هنرمند ادامه میدهد: «من از کودکی با جهان نمایش آشنا بوده و در بسیاری از مراسمها و رسانهها کار کردهام. در کانون هم در این زمینه فعال بودهام. از چند ماه پیش هم در نقش عزیزآقا فرورفتهام و آن را بازی میکنم.»
روحالله پوررضا درباره شخصیتِ نمایشیِ «عزیزآقا» توضیح میدهد: «عزیزآقا پیرمردی ۷۸ ساله است که در سال ۶۵ پسرش شهید شده است. محسن اکرمی، این شخصیت را به من پیشنهاد کرد و من برای خلق آن چند روز لباس شخصیت عزیزآقا را میپوشیدم و در اداره یا جاهای دیگر با آن میرفتم.»
او ادامه میدهد: «عزیزآقا قصهای را برای پسرش عباس تعریف میکند و ادامه آن را منوط به بازگشت او از جبهه جنگ میکند. عباس شهید میشود و هرگز به خانه بر نمیگردد و قصه عزیزآقا برای همیشه ناتمام میماند. ولی او قصه را برای کودکان ادامه میدهد و قصهگویی برای او هرگز تمام نمیشود.»
این بازیگر درباره حضورش روی صحنه با یک کلاغ، توضیح میدهد: «کلاغ قصهگو، نماد قصهگویی در کانون است و در همه قصههای من حضور دارد. کلاغی که هنوز به خانهاش نرسیده است و به هر شهری میرود و به نوعی سفیر قصهگویی در هر شهری است.»ارتباط عزیزآقا با کلاغ قصهگوی کانون از آنجا شکل گرفته که این کلاغ برای جشنواره به شهر یزد میآید. او میخواهد دوست قدیمی خود، مهدی آذریزدی، نویسنده کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» را که برای اولینبار در پایان قصههای خود عبارت «کلاغه به خونهاش نرسید» را مینوشت، دیدار کند. ولی وقتی به یزد میرسد، به او میگویند ۱۵ سال دیر رسیدی و آذریزدی از دنیا رفته است.
عزیزآقا هر روز صبح به سنت قدیمی یزدیها، خُرده غذاهای شب قبل را برای پرندگان میریزد. کلاغ کانون که برای بومگردی آمده هم با پرندههای دیگر شروع به خوردن میکند. عزیزآقا متوجه میشود که این کلاغ با بقیه پرندگان متفاوت است. دوستی آنها از آنجا شکل میگیرد. کلاغ قصهگو در بوم گردیاش هر روز با یکی از اِلمانهای شهر یزد آشنا میشود و اتفاقاتی برایش میافتد. روزی در بادگیرها گیر میکند، روز دیگری عاشق مجسمه کبوترِ میدان آزادی میشود و در هر اتفاقی یزدیها به او توصیه میکنند که چای نبات بخورد! این مسائل دستمایه طنزهای کلامی بین کلاغ و عزیزآقاست.
او درباره بخش اجرایی این نمایش میگوید: «کارگردان این اپیزودها محسن اکرمی است. عروسکگردانِ کلاغ، امیرحسین دهقان است و مهدی سرخیزاده، صداپیشگی آن را برعهده دارد. قبل از هر اجرا، موضوع اصلی را مطرح و یک چارچوب معین میکنیم. ولی داستان را به روی صحنه بداهه پیش می بریم و البته چون اجرا زنده است، خیلی باید روی استفاده و انتخاب کلمات تسلط داشته باشیم.»
پوررضا درباره اهمیت قصهگویی با توجه به تسلط فضای مجازی بر زندگی مردم میگوید: «جامعه ما طوری شده که دیگر کسی پای قصه نمینشیند و همه چیز در فضای مجازی است. ما در این میان، سنتهای قدیمی را داریم از دست میدهیم. حتی مثلا در یزد، لهجهها دارند از بین میروند. حتی در مهدکودکها دیگر با لهجه صحبت نمیشود. این برای تمام استانها صدق میکند. به نظرم نسل جدید نباید اینطور باشد. در اینجا قصه و قصهگویی میتواند نقش فرهنگی خود را ایفا کند. قصهگوها با لهجههای مختلف میتوانند این سنتها را حفظ کنند و قصه ابزاری برای زنده گذاشتن آنها باشد.»
او ادامه میدهد: «مثلا پردهنبات و سوغاتهای یزدی یا بافت تاریخی نباید رو به فراموشی برود. اگر اینها بیشتر نمایان بشود، خیلی خوب است. یا ساباط در معماری و یا کاسههای کباره (کاسههایی برای جمع کردن آب باران)، در حال فراموشی هستند. چه بچهها در یزد و چه تمام کودکان در ایران باید اینها را بشناسند و همانطور که گفتم قصه میتواند تمام این موضوعها را در بربگیرد.»
بیستوچهارمین جشنواره بینالمللی «قصهگوییِ» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که از ۲۵ دی در شهر یزد آغاز شده است، بیستونهم همین ماه به پایان خواهد رسید.