قصه‌گویی، گذشته را زنده می‌کند

اشاره: پدربزرگ مهربان، علاوه بر این‌که قصه‌گوی خوبی است، اهل ادبیات کلاسیک هم هست و شاهنامه‌خوانی را دوست دارد. او امسال به همراه دو مادربزرگ، در جشنواره‌ی قصه‌گویی شرکت کرده است.

از خودتان بگویید؛ چه‌طور با قصه‌گویی آشنا شدید؟

من تکنسین دام‌پزشکی هستم. از بچگی چون شاهنامه در خانه‌مان بود و پدرم به شاهنامه‌خوانی علاقه‌مند بود و من را پای نقل می‌برد من هم علاقه‌مند شدم و شروع کردم به شاهنامه‌خوانی. نزدیک به سی‌چهل سال است که با شاهنامه مانوس شده‌ام، می‌خوانم و بیشتر جاهای حساس آن را هم از حفظ هستم.

پس شاهنامه باعث آشنایی شما با قصه‌گویی بود. چه‌طور با جشنواره‌ی قصه‌گویی کانون آشنا شدید؟

از طریق یکی از دوستان خانوادگی که همسرشان از مربیان کانون است. در مسافرت‌هایی که باهم رفته‌بودیم من برای ایشان شاهنامه خوانده بودم، خوش‌شان آمده بود و من را برای این جشنواره معرفی کردند.

کمی هم در مورد فضای قصه‌گویی‌تان بگویید.

شاهنامه سرشار از داستان‌های کهن ایرانی است و محتوای بسیار غنی‌ای برای قصه‌گویی دارد. یکی از خوبی‌های فردوسی زنده‌گویی آن است. فردوسی حماسه را در قالب زنده‌گویی سروده و شعرهای هزار سال پیش او به امروز هم می‌خورد. پندواندرزهای شاهنامه همه قابل‌فهم‌اند. کیخسرو یکی از پادشاهان نیک شاهنامه است و فرح ایزدی دارد. او در کین‌خواهی پدرش سیاوش چندین جنگ با افراسیاب می‌کند و پیروز می‌شود. در نبرد یازده رخ یازده ایرانی و یازده تورانی باهم می‌جنگند و ایرانی‌ها پیروز می‌شوند. بعد از نبرد کیخسرو خواب می‌بیند که عمرش به سر آمده است و به بهشت خواهد رفت. کیخسرو با پهلوانان نبرد یازده رخ لب چشمه‌ای می‌رود و به آن‌ها می‌گوید وقتی صبح از خواب بیدار شدید دیگر من را نمی‌بینید. دنبال من نگردید، من به سروش می‌روم. این‌ها صبح که بیدار می‌شوند کیخسرو نیست، ولی به نصیحتش گوش نمی‌دهند. تا غروب به دنبال او می‌گردند و بعد همان‌جا می‌خوابند. کیخسرو هشدار داده بود که این‌جا برف و سرما است، آن شب یک نیزه برف می‌آید و همه زیر برف می‌مانند. کیخسرو به بهشت رفته است، سرداران نبرد یازده رخ همه مرده‌اند، این‌جا فردوسی ما را پند می‌دهد:
«جهان را چنین است آیین و دین / نمانده‌است همواره در به‌گزین
یکی را ز خاک سیه برکشد / یکی را ز تخت کیان درکشد
نه زین شاد باشد نه زان / دردمند چنین‌است رسم سپهر بلند
کجا آن یلان و کلان جهان / از اندیشه دل دور کن ناتوان»

آیا قصه‌گویی در زندگی شخصی شما هم تاثیرگذار بوده است؟

خیلی تاثیرگذار بوده، مخصوصا این کلمه‌ی «داد و دهش» چنان در مغز و خون من رفته است که هر چه داشته و نداشته‌ام را با دوستان، آشنایان و فامیل خورده‌ام. هیچ‌وقت به فکر زراندوزی نبوده‌ام، این تعلیم‌وتربیت شاهنامه خیلی در من نفوذ کرده است:
«فریدون فرخ ستایش ببرد / بمرد او و جاوید نامش نمرد
فریدون فرخ فرشته نبود / ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی / تو داد و دهش کن فریدون تویی»


برای بچه‌ها و نوه‌های‌تان هم قصه می‌گویید؟

بله می‌آیند و می‌گویند برای‌مان بخوان. مخصوصا هفته‌ای یک روز می‌رویم فردوسی‌سرا در خیابان شهید مدنی. آن‌جا کلاس شاهنامه است، هر هفته آخر جلسه من یکی از داستان‌های شاهنامه را برای دوستان می‌خوانم.

پس سنت قصه‌گویی را زنده نگه می‌دارید. باوجود این‌که قصه‌گویی بین خانواده‌های ایرانی خیلی پررنگ بوده است، امروز کم‌تر اقبال دارد.

به‌قول‌معروف فرهنگ ملی و میهنی ما دارد به‌کلی فراموش می‌شود. فردوسی اول شاهنامه می‌گویم هم‌وغم من این است که زبان ایرانیان را زنده نگه‌دارم.

به‌نظرتان تاثیر و اهمیت قصه‌گویی برای بچه‌ها چیست؟

قصه‌گویی اول‌ازهمه بچه‌ها را با فرهنگ میهنی‌شان آشنا می‌کند تا با فرهنگ‌شان بیگانه نباشند و فقط نروند در تبلت و موبایل. هر که را می‌بینی، در مترو، اتوبوس و خانه سرش در موبایل است. خود نوه‌ی من که هر چه به او می‌گویم کتاب بخوان بیشتر با تبلت بازی می‌کند. ما باید بتوانیم این فرهنگ را در جامعه جا بیندازیم، حتی برای بزرگ‌سالان. بزرگ‌سالان ما هم اهمیتی نمی‌دهند و با فرهنگی ملی‌شان بیگانه‌اند. این اقتصاد، زرق‌وبرق و به‌خصوص تجملات چنان مردم را گرفتار کرده است که کسی به فکر کتاب و مطالعه نیست. این یکی از مشکلات جامعه‌ی ما است. قصه‌گویی باعث می‌شود جذب شوند، درواقع با قصه‌گویی یک یادآوری و زنده‌گویی می‌شود که آبا و اجداد ما چنین فرهنگ و سنتی داشته‌اند.

منتشر شده در چهارمین شماره‌ ویژه‌نامه‌ هیجدهمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی