شرایط فرزندان در گذشته و حال
در گذشته شرایط زندگی خانوادهها شکل دیگری داشت، فرزندان نه تنها سربار خانوادهها نبودند بلکه یک سرمایه محسوب می شدند. فرزندان کمککار پدر و مادر بودند و همهی اعضای خانواده در همهی امور همیاری میکردند، و به محض آنکه کودک میتوانست بدون کمک و مراقبت مستمر پدر و مادر خود زندگی کند به جامعهی بزرگترها تعلق پیدا میکرد و روی پای خودش میایستاد.
اما کودکان در دنیای امروز به یک دورهی طولانی احتیاج دارند تا ظاهراً همه دانش و مهارتهای لازم را به دست آورند. به عبارتی آنها باید در یک فرآیند طولانی یادگیری قرار بگیرند تا بتوانند وارد جامعه شوند. و در این دوره طولانی که حداقل آن الان تا سن ۲۰ و ۲۱ سالگی (پایان تحصیلات کارشناسی) است تحت سرپرستی والدین هستند و شدیداً به آنها نیاز دارند. به عبارت روشنتر در این زمان برای این که یک کودک بخواهد از آب و گل تحصیل و مدرسه و دانشگاه بیرون بیاید، دهها میلیون تومان فقط هزینه تحصیل دارد.
با این که عملاً فرزندان در یک دورهی نسبتاً طولانی با والدین خود زندگی میکنند و به ظاهر دورهی کودکی طولانی شده است، اما برخی از محققان معتقدند که با زوال دوران کودکی در دوران معاصر رو به رو هستیم؛ به این معنی که کودکان به معنی واقعی کودکی نمیکنند. به عبارت روشنتر با تسلطی که وسایلی مانند تلویزیون، ماهواره، اینترنت بر کودکان داشته و مشکلات و محدودیتهایی که زندگی شهری ایجاد کرده؛ به شدت فاصلهی میان کودکان و بزرگسالان در حال کم شدن است و به عبارتی دوره کودکی واقعی رو به زوال است.
علیرغم این دورهی طولانی تحصیل، متأسفانه در نظام آموزش رسمی ما بخش مهمی از جنبههای تعلیم و تربیت یعنی آموزههایی که فرزندان را برای ورود به جامعه و قبول مسؤولیت و پذیرش ارزشهای فرهنگی و دینی جامعه آماده میکند؛ مورد فراموشی قرار گرفته است.
متأسفانه بسیاری از دانشآموزان و حتی دانشجویان ما در حالی که مدارج تحصیلی را طی کردهاند، اما از به کار بستن آموختههایشان در زندگی روزمره عاجز هستند. این افراد حتی اگر بعدها در هر سمتی بخواهند انجام وظیفه کنند، افرادی کارآمد و خلاق نیستند و از هرگونه نوآوری عاجز هستند.
به والدین باید یادآور شد که فرزندان آنها بسیاری از علوم و دانشها را اعم از علوم طبیعی، ریاضی، جغرافی و... را طی سالهای تحصیلی میآموزند، اما در کدام دروس آموختهاند که تواناییهای خودشان را بشناسند و باور نمایند؟
در قالب کدام درس با مهارتهای زندگی نه به صورت نظری، بلکه در عمل آشنا میشوند؟
فرزندان ما چقدر با مسائل حقیقی زندگی آشنا هستند؟ سبک زندگی آنها چگونه است؟
چقدر رشد فرهنگی و انسانی پیدا میکنند؟ و...
متأسفانه نظام آموزش رسمی ما در مدارس، به خیلی از جنبههای واقعی رشد و از جمله رشد فرهنگی و هنری، که یکی از نیازهای اساسی کودکان و نوجوانان است توجه جدی ندارد.
ضرورت فعالیتهای فرهنگی هنری
اساساً «تربیت» زبانی و گفتاری نیست، بلکه باید همراه با عمل باشد. بچهها غالباً پند و موعظه و تأکیدات گفتاری را نمیپذیرند، و احساس ناشی از این «تحکم» برایشان ناخوشایند و نامقبول است، این نوع تربیت که بیشتر به «فرماندهی» و «فرمانبری» شبیه است، حاصلی جز خستگی روحی ندارد.
به عبارت دیگر، «تعلیم و تربیت» بدون «واسطه» ممکن نیست. هنر، ادبیات و بازی یا فعالیتهای بدنی، بهترین واسطهها برای تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان هستند. آنها از طریق این واسطهها «توجه»، «آشنایی»، «انس»، «رغبت»، «علاقه» و «عشق» پیدا میکنند، تا به «عواطف» که سرچشمه «محبت» و «دیانت» است راه یابند.
علاقهمندی کودکان ونوجوانان به بازی، هنر و ادبیات میتواند بهانه خوبی برای آغاز کار تربیتی با آنها باشد. پذیرش درونی این سه واسطه توسط کودکان و نوجوانان، دلخواههای مطلوب را برای ورود به «باطن» آنها فراهم میکند و مربی در چنین موقعیتی، این امکان را مییابد تا بر جان و دل آنها اثرگذار باشد و قطعاً این چنین اثرگذاری ماندگار و پایدارخواهد بود، چرا که پایگاهش «درون» کودک یا نوجوان است. به همین لحاظ است که اگر هنر، ادبیات و فعالیتهای بدنی توسط مربیان کانون به طور صحیح و شایسته به کار گرفته شوند، موجب افزایش معرفت و بصیرت در اعضا میگردند.
نکته مهم در این زمینه آن است که این سه واسطه یعنی «هنر» و «ادبیات» و «بازی» یا «فعالیتهای بدنی» در دوران بعد نیز باید با همدیگر همراه باشند و اگر اینها از هم جدا شوند نتیجه مطلوب را نخواهند داشت.
ارزش هر فعالیت هنری، ادبی، بازی یا ورزشی وابسته به «هدف» و «نحوه اجرای» آنها است. مربی باید بتواند این واسطهها را در خدمت اهداف تربیتی خود گرفته و برای آنها برنامهریزی کند.
به گمان ما شعار «هنر برای هنر»، «ادبیات برای ادبیات» و یا حتی «علم برای علم» شعار درستی نیست. ما باید از همان ابتدا که پایههای «تربیت هنری» را میگذاریم کاربرد هر یک از هنرها و نیز جای مصرف آن را در زندگی به کودکان و نوجوانان بیاموزیم. منظور از جای مصرف نشان دادن فایده مادی آن نیست. به عنوان مثال اگر هنر موجب تلطیف عواطف میشود، بهطور روشن، ولی غیرمستقیم، این خاصیت هنر را به او نشان دهیم ...
قسمت اول این بحث را می توانید در اینجا بخوانید.