به گزارش ستاد خبری دوازدهمین جشنواره بینالمللی پویانمایی تهران، نشست نقد فیلمهای پویانمایی کوتاه «کلاغ»، «جسم خاکستری» و «خرچنگ» امشب هشتم خرداد با حضور کارگردانان این آثار، رامتین شهبازی مجری و منتقد، فاطمه حسینی شکیب استاد دانشگاه و مهرداد فراهانی پژوهشگر حوزه مستند در سالن کنفرانس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.
فاطمه حسینیشکیب استاد دانشگاه هنر بعد از نمایش «کلاغ» در نشست نقد فیلم بیان کرد: من این فیلم را خیلی دوست دارم و به نظرم عصاره انیمیشن و اثری پخته از یک تیم حرفهای است. این فیلم البته با فضای موسیقایی ضعیف پخش شد و فضای آکوستیک آن را متوجه نشدید.
در ادامه مهرداد فراهانی پژوهشگر و مدرس در سخنانی عنوان کرد: من خود را بیشتر پژوهشگر سینمای مستند میدانم تا منتقد. من اینجا هستم تا شاید بتوانم نوری از زاویهای بتابانم که به چشم بچههای حوزه انیمیشن نیامده باشد.
اهورا شهبازی کارگردان «کلاغ» در سخنانی درباره اثر خود بیان کرد: ذهن من خیلی درگیر داستان کار بود و بر اساس شعر «عقاب »پرویز خانلری شکل گرفته بود. این ماجرا به سال ۸۸ و ۸۹ برمیگردد. این شعر درباره عقابی است که زندگیاش رو به اتمام و میخواهد راز عمر طولانی را از او یاد بگیرد و میفهمد که برای عمر طولانی اصلا نباید در اوج باشد و ...
این شعر را خیلی دوست داشتم و خیلی روی من اثر گذاشت. ابتدا فکر کردم آدمهای اشرافزاده و اصیل هستند که در اوجاند و سوالم این بود که چگونه میتوان به آن پرداخت و در نهایت تصمیم گرفتم به کلاغی بپردازم که میخواهد به زندگی در اوج یک عقاب برسد.
حسینیشکیب در ادامه درباره این فیلم عنوان کرد: یکی از ترفندهای اقتباسهای جدید این است که جای کاراکترها عوض میشود، اینجا قصه کلا عوض شده و یک تم عرفانی هم پیدا کرده است. این داستان از نظر تصویری و سبکی اکسپرسیو است. قاببندیهای زیبایی دارد و از نظر زیباییهای تصویری بسیار چشمنواز است. اگر به کلاغها دقت کنید، میبینید در چند مدل مختلف انیمیت شدهاند.
وی ادامه داد: این فیلم روایت کاملی از قصه است و چیزی را گنگ نمیگذارد، با اینکه زبان اشاره است و پرنده ها با اعمال نمادین حرف میزنند اما کدگذاریهای تصویری عالی انجام شده است.
این استاد دانشگاه یادآور شد: زبان فیلم در هیچ جا آنقدر مستقیمگو نیست که آدم را خسته کند. من آن را اقتباس به مثابه فرآیند میدانم که در طول فرآیند از آن لذت میبرید. جلوه های ویژه این کار درگیرکننده است و قصه از تاب و توان نمیافتد. زبان انیمیشن ،استاتیک و زیباییشناسی آن به خوبی استفاده شده است. زبان تلفیقی که خلق شده ،منحصر به این فیلم است و تک تک حرکتها و بازیها قصه را پخته کرده است.
فراهانی نیز در ادامه یادآور شد: این اثر تداعیهایی در ذهن من ایجاد کرد، از همان کلیدواژه بینامتنی استفاده میکنم. بالاخره پرندگان جایگاهی تمثیلی در ادبیات ما دارند. «عقاب و زاغ» شعری است که همانطور که تعریف شد در آن عمر کلاغ مسأله میشود. سکانس اول این انیمیشن بازآفرینی این شعر است و جالب بود چون سراغ یک دستمایه محکم و غنی رفته است.
وی اضافه کرد: کلاغ این قصه شبیه آن گیاه گون است که در شعر شفیعی کدکنی از نسیم سوال میپرسد و دوست دارد دنیا را طور دیگری ببیند و یا مدلی که در داستان ماهی سیاه کوچولو داریم. عقاب در این شعر نماد کسی است که منش و رفتاری دارد و ترجیح میدهد ۳۰ سال زندگی کند اما در اوج باشد، تا اینکه ۳۰۰ سال زندگی کند اما در لجن باشد. عقاب اینجا سیمرغ راهنماست و کوه، آدمی را یاد همان کوه قاف سیمرغ میاندازد. به نظرم غیر از کودک حتی خارجی زبان هم میتواند با این انیمیشن ارتباط بگیرد.
اهورا شهبازی کارگردان فیلم نیز عنوان کرد: کلاغ در مسیر قصه به پاکبازی دست می یابد تا به عقاب برسد. استاد هیچگاه دنبال طلبه نمیافتد و نگاه میکند ببیند او تا کجا میآید و بعد حمایتش کند.
رامتین شهبازی نیز در ادامه درباره بحث تمثیل عنوان کرد: هرآنچه که مستند نباشد به نظر من تمثیل محسوب میشود. میل به تعالی و بالا رفتن در این فیلم دیده میشود و مساله این است که کارگردان میخواسته نشان را عوض کند و تبدیل کلاغ به نشان دیگری را میبینیم.
وی اضافه کرد: وقتی نماد را میشکنیم و به نشانه تبدیل میکنیم، نماد را از خصلت ثابتش خارج میکنید و دوباره نشاندار شده است. مثلا ترازو نماد عدالت است و وقتی از آن خارج شود بازتعریف و دوباره نشانه میشود.
در ادامه جلسه فیلم کوتاه «جسم خاکستری» به کارگردانی سمانه شجاعی نمایش داده شد.
نویسنده این فیلم درباره ایده اولیه آن بیان کرد: همه ما وقتی به دندانپزشکی میرویم انتظار داریم با ما با احترام برخورد شود، اما برعکس است و حس قربانی شدن داریم. من همیشه سوالم بود که دندانهایی که از ما کنده میشود هیچ است یا بخشی از ما هستند و مجموعه همه اینها به این فیلم رسید. خاطرم هست وقتی مادربزرگم فوت کرد، برایم مسأله شده بود که با دندانهای مصنوعی او چه باید کرد چون اینها هم قسمتی از او بودند.
شکیبحسینی در ادامه درباره این اثر عنوان کرد: خانم شجاعی جهانی دارد که خیلی ایرانی نیست او زبانی دارد که دائم به شکل و بیشکلی، به زشتی و دیگر موارد فکر میکند. این فیلم نوعی زاویه دید در زاویه دید است. جهانی در اتاق میگذرد و جهانی هم در اتاق دندانپزشک است و همه چیز میتواند نمادین و لایه لایه باشد، به نظرم تجربهگرایی خوبی بود.
در ادامه فراهانی عنوان کرد: «جسم خاکستری» برای من هم تجربه جالبی بود و نکات قابل ملاحظهای داشت. وقتی فیلم شروع شد فضای خشن دندانپزشکی که تضادی هم با موسیقی اثر داشت مرا یاد فیلم «سرب» انداخت. مخصوصا برخی ابزار در فیلم خیلی قدیمی بود و برخی مدرن مثل تلفنی که روی دیوار بود و گویی یک رفت و برگشت ذهنی دارد.
وی تصریح کرد: حرکت دوربین که انگار بیماران در آن دائم پاییده میشوند شبیه ایده فوکو است درباره جامعهای که طرد شده و دارد پاییده میشود. حرکت دوربین و حل شدن فضاها هم برایم خیلی جالب بود.
رامتین شهبازی نیز در سخنانی عنوان کرد: نوعی پاسداری ذهنی در فیلم اتفاق میافتد که دو نفر هم در ذهن یکدیگر و حتی در ذهن اشیا میروند.
وی با اشاره به مطالعه بدن عنوان کرد: این درد ما را یاد جایی میاندازد که بازی زبانی جدیدی را تداعی میکند و مثلا جایی مثل آسایشگاه را به خاطر میآورد. گویی اینها مرا به عنوان مخاطب در شرایطی قرار میدهد که تا حدی بتوانم آنچه را که در فیلم رخ میدهد، درک کنم. این فیلم تاریکی ندارد و رنگهای آن روشن است، اما حس بسته بودن و تنگنا برای مخاطب تداعی میشود. بخشی از فرم هم کارش همین است و قرار است حس را منتقل کند.
شجاعی در پایان درباره تصویر فیلم بیان کرد: همه چیز روشن اما درباره رنج و درد است اما نمیخواستم این تصویر همان اول مشخص باشد.
آخرین اثری که نمایش داده شد «خرچنگ» به کارگردانی شیوا صادقاسدی بود که درباره آن بیان کرد: ایده این فیلم بیشتر حاصل برخی تجربیات خودم در مدرسه بود.
شکیبحسینی عنوان کرد: کارهای شیوا صادقاسدی خاص است و باید در قالب همان مجموعه آثارش دیده شود. او هنرمندی درونگراست که آثارش عمق بسیاری دارد. اگر در مجموعه دیده شود بهتر است و سبک بیانی او قابل فهمتر خواهد بود.
وی افزود: آثار او نوعی معادل تصویری جریان سیال ذهن است و در همه آنها داستان وجود دارد. فضای ذهنی و سوررئال در آنها دیده میشود و روایت شخصی اوست.
شکیبحسینی درباره کاراکتر فیلم نیز بیان کرد: این کودک در جهان خصمانهای است که گویی آن را دوست دارد. انیمیت کلاسیک در آن اتفاق نمیافتد و در فضای انیمیشنی هستید که در هر فریم تصاویر تغییر میکند، حرکت محسوس است و گویی نوعی پرش ذهنی در آن وجود دارد. جهان ذهنی فیلمساز در این اثر خیلی مشهود است.
فراهانی نیز در توضیحاتش بیان کرد: خود خرچنگ انتخاب جالبی است، چون نوعی حیوان منزوی و گوشهگیر است. رابرت دنیرو برای متد اکتینگ راننده تاکسی که باید خود را با یک حیوان اداپته میکرد مدتها به ساحل دریا میرفت و خرچنگ را تماشا میکرد .
صادقاسدی نیز درباره این انتخاب گفت: به نظرم این حیوان نوعی تحقیرشدگی دارد و تحقیقاتی هم درباره تغذیه و رفتار آن داشتم که باعث شد انتخابش کنم.
فراهانی در ادامه درباره رفتار کاراکتر پسر بیان کرد: ما دائم میبینیم که این پسر پردهها از رو به رویش کشیده میشود و دوستانش او را پس میزنند. مثل پدرخوانده که دائم درها روی زنها بسته میشود. اینجا جالب است که تئاتر به یک ضد تئاتر تبدیل میشود اما انگار واقعی تئاتر در پایان اثر است که فرد طغیان میکند. حتی آهنگ «دیوار» پینک فلوید هم به نوعی با این کار برای ما تداعی میشود که نمادی از همین سرکوب در مدرسه است.
فراهانی درباره تصاویر و مولفههایی که ایرانی نیست و بیشتر فضاهای مدارس انگلیسی را تداعی میکند از کارگردان سوال کرد و او پاسخ داد: خواستم این فیلم فضایی داشته باشد که جغرافیا نداشته باشد و اینگونه نیست که بتوان به نقطه خاصی منسوبش کرد. بیشتر ذهنی است و عمدی هم در این مولفهها نبوده است.
رامتین شهبازی نیز درباره فیلم بیان کرد: آسیبپذیری کاراکتر خوب نمایش داده شد که نسبت به جامعهای که مذکر و از جنس خودش هستند میخواهند او را سرکوب کنند. ما اینجا حتی رنگهای روشن را هم چرک میبینیم و این تصویر به درستی ارائه شد، گویی افراد با زدن ماسک به همان حیوانات تبدیل میشوند و به همان چیزی که در ذاتشان وجود دارد میرسند. اینها ماسک سفید میزدند ولی لزوما آدمهای سفیدی نبودند و این بازی با رنگها برایم جالب بود.
دوازدهمین جشنواره بینالمللی پویانمایی تهران به دبیری محمدرضا کریمیصارمی ۸ تا ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ در مرکز آفرینشهای فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان واقع در خیابان حجاب برگزار میشود.