به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، حسین راحمی مسئول واحد پژوهش و توسعه مجتمع فائزون پژوهشگر حکمران تربیتی دیگر سخنرانی بود که درباره عنوان «رابطه علوم انسانی با جوان و نوجوان» گفت: «۱۲ سالی است که یکی از پنج حوزه تخصصی من، بحث هدایت تحصیلی است و یک پروژه علمی زیرمجموعه معاونت علمی فرهنگی ریاستجمهوری با عنوان «بازطراحی هدایت تحصیلی در ایران» که متولی این پروژه هستم. این حوزه خاستگاه تفصیلی در ایران دارد؛ یک نکته راجع به علوم انسانی و آموزش علوم انسانی امروز در ایران میگویم: اولا فرآیند هدایت تحصیلی، صورتبندی محتوای درسی و تفکیک رشتهها در ایران جزو معدود مواردی است که از جایی تقلید نکردهایم. اینکه نظام آموزش و پرورش ما شباهت به طراحی نظام آموزش مدرن دارد، بله، اینگونه است و بحث مفصلی دارد. خیلی از حوزههای دیگر هم این شکلی است.»
او افزود: «ما به صورت فانتزی تصور کردیم که میتوانیم رشتههای نظری و غیرنظری را جدا کنیم. چطور این عمل انجام میشود؟ من با این نکته مخالفم که فکر کنیم بخشی از برنامه درسی را به شکل کاریکاتوری مهارتمحور کنیم. یک بحث نظری مهمی در جهان وجود دارد که مرز تمایز بین دانش و مهارت کجاست. مهارت و دانش به این سادگی قابل تفکیک نیستند. بی معناست. کجای دنیا در ۱۲ سال تحصیلی فقط آموزش میدهند که از آنها تقلید کرده باشیم؟ مگر ما فقط این کار را میکنیم؟ این ایده که ما میتوانیم رشتهها را به شکل مکانیکی به رشتههای نظری و غیرنظری تفکیک کنیم، جالب است در اینصورت، هنر آیا نظری یا غیرنظری است؟ با خودشون گفتند هنر مهارت است پس زیرمجموعه غیرنظری میرود. آدمهایی که میخواستند هنری باشند، به هنرستان و حوزه غیرنظری فرستادیم، نتیجه چه شد؟ فرض کنید همه هنرستانهای ما در بهترین حالت ممکن آموزش میدهند و آدمها را تکنسین میکنند. همه مدارس علوم انسانی ما هم در بهترین حالت پرورش میدهند و اندیشهورزان با تخصص در حوزه علوم انسانی خواهیم داشت. در نهایت، یک عده هنرمند داریم که میتوانند اثر هنری فاخر بسازند که با اثر هنریشان، چیز خاصی برای گفتن ندارند. بگو چه بگویم تا برایت اثر تولید کنم؟ مثل کارگردانهای ما که با یک خط ایده جامعهشناسی، یک فیلم پرطمطراق میسازند و از لحاظ تکنیکی، قابل اعتناست و فقط یک خط ایده جامعهشناسی دارد. اگر آن یک خط را از اثر حذف کنیم، هیچی ندارد.»
راحمی یادآور شد: «از آنطرف، عمده متخصصان اندیشهورز ما میخواهند با موضوعی در اجتماع مواجه شوند و آن را حل کنند بنابراین یک کنگره برگزار میکنند و درباره آن بحثهای نظری میکنند، مقدمات، موخرات و نحوه روششناسی مواجهه با آن را بحث میکنند. درباره موضوعهای مختلف، دهها کنگره جذاب برگزار شده است که میخواهیم با جامعه در آن حوزه ارتباط بگیریم اگو اثرگذار باشیم ولی ابزار هنر را نداریم. نه رابطه با هنرمند را بلدیم و نه خودمان هنر تولید اندیشه به سبک هنری را داریم. چرا این اتفاق افتاد؟ یک ایده بنیادین پشت آن بود. هنر حوزه غیرنظری است و باید از حوزه نظری جدا شود. این کار در هیچ جایی صورت نمیگیرد. از ۸۰ سال پیش در ایران این اتفاق افتاده است. خاستگاه نظری این اتفاق را تحقیق کردیم. تلقی سادهانگارانه اولیه در آن بازه زمانی این بود که ایران، کشوری در حال توسعه است که به دلایل مختلف، نسبت به چرخه مدیریتی عقب افتاده. باید خودش را به سرعت به مرزهای کارکردی مدرنیته برساند. ایده این بود که من نیاز به ابزاری دارم که هوشمندانه را تفکیک کنم که بفرستم تا مهندسان برجستهای شوند. آنها که توانایی درک انبوه دادهها را دارند، میفرستم تا علوم زیستی بخوانند تا پزشک شوند. آنها که اهل کار و فن و حرفه هستند، میفرستم تا مهارت کسب کنند و پیشهوری پیشه کنند. یک عده باقی میمانند که نه خیلی هوشمند هستند و نه خیلی پشتکار دارند، نه اهل فن هستند و نه تکلیف مشخصی با خودشان دارند، یک حوزه باقی است و آن هم اندیشهورزی است. این قضیه از آنجا رسوب کرده است. نتیجه این شده است که قبلاً به این معروف بودهایم که خیلی دادههای نظری داریم ولی حالا، آن دادههای نظری را ندارند و مهارت هم ندارند. این فرآیند درست اصلاح در تحصیل نیست.»
وی راجع به پویا نبودن علوم انسانی در زمینه آکادمیک بیان کرد: «همه ظرفیتها و زیرساختهای لازم برای اینکه ما یک آکادمی علوم انسانی نظریهپرداز و پویا و ناظر به مسائل جاری کشور داشته باشیم، در ایران فراهم است. حتی هزینهای که در علوم انسانی میشود، قابل توجه است. مهمترین موضوع اینکه مسئله در ایران وجود دارد که دانشگاه برای آن به جنبش بیافتد و نظریه تولید کند؛ در حوزه مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی تا دیگر حوزهها. چرا علوم انسانی در حوزه آکادمیک، جریان نظریهپرداز و پویا و ناظر به مسائل جاری کشور شکل نمیگیرد؟ نه ایده علوم انسانی بومی در این دو دهه کارساز بوده، نه آنکه مدعی اسلامی بودن علوم انسانی است و نه آنکه علوم انسانی را غربی و ترجمهای میداند. هیچکدام در حال تولید نظریه نیستند. آکادمی ما در گذار بین ایده و نظریه عقیم است. در حوزههای دیگر اینچنین نیست چون فاصله ایده با نظریه کم است در صورتی که در علوم انسانی، این شکلی نیست.»
راحمی راجع به ایدهاش برای اصلاح نظام آموزش و پرورش گفت: «ساختار نظام آموزش و پرورش در ایران تا یک دوره گذار در آن تعریف نشود، اصلاح نمیشود. در دوره گذار، مجبور هستید بخشی از نسلتان را برای اینکه نمیتوانید برای آنها کاری انجام دهید، در فرآیند نادرستی که میدانید نادرست است، اجازه ادامه دادن به آنها بدهید یا قانونهایی را تصویب کنید که بعداً نقض کنید یا سازمانها را دور بزنید، این طبع دوره گذار است تا تغییر رخ دهد. ما باید به سازمانهای مومی شکل فکر کنیم؛ سازمانهایی نامتعین که اثر عمیق آموزشی تربیتی میگذارند به صورتی که تعیین یافتگی و ساختار بوروکراتیک آموزش و پرورش را نداشته باشند و در ساختارهای اجتماعی شما بسط پیدا کنند و بخشهای مختلف جامعه را در دست بگیرند. از نظر من، هوشمندانهترین ایده، طراحی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. معتقدم که اگر ایده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را درست ادامه میدادند، امکان وقوع انقلاب اسلامی وجود نداشت. این سازمان، نهاد مفیدی برای نوعی از آموزشهای غیررسمی در بدنه رسمی جامعه است.»
او درباره آینده توسعه دانش در سخنان پایانی اظهار کرد: «آینده جهان و آینده توسعه دانش به سمت مستحیل شدن مرزهای دانش پیش میرود یعنی دانش به حوزههای میانرشتهای تغییر میکند که برای شغلها هم اتفاق میافتد. در میان رشتهای بین بینارشتهای و فرارشتهای تمایز هست. جهان به صورت طبیعی به سمت میانرشتهای خواهد رفت. ما ناگزیر از به هم زدن مرز میان علوم هستیم. باید این مسائل تحلیل شود.»
نشست هماندیشی علوم انسانی؛ از چیستی تا کارکردها روز پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲ با حضور جمعی از مدیران و پژوهشگران حوزه علوم انسانی در مرکز آفرینشهای فرهنگی هنری کانون برگزار شد.