به گزارش ادارهکل روابطعمومی و امور بینالملل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، محمد ابراهیم اقلیدی و مسعود میری به بیان ساختار و چالشهای داستانهای هزار و یکشب پرداختند.
بر اساس این گزارش در سومین روز از برگزاری هجدهمین جشنواره بینالمللی قصهگویی نشستی تحت عنوان «یکصد و هفتاد سال با هزار و یکشب» برگزار شد. در ابتدای این نشست دکتر علیرضا کرمانی مدیرکل مرکز آموزش و پژوهش کانون توجه به این مجموعه داستان را ضروری دانست. وی گفت: «جادوی قصهگویی نکتهی قابل توجه این جشنواره بود و ضرورت اشاره به این کتاب احساس میشد. شهرزاد اسطورهی قصهگویی است و تمام ما نیازمند دانستن مطالبی بیشتر دربارهی این کتاب پر رمز و راز هستیم. در حالیکه 170 سال از ترجمه این اثر در ایران میگذرد تصمیم بر آن شد تا از مهمانانی متخصص در این حوزه دعوت به عمل آوریم.»
کرمانی در ادامه از مهمانان برنامه نام برد و از آنان دعوت کرد تا رشتهی سخن را در دست بگیرند. نخستین سخنگوی این جلسه محمدابراهیم اقلیدی بود. او اشارهای کوتاه به ترجمهی خود داشت و عنوان کرد که دوری از تصنع و نزدیکی به زبان هزار و یکشب ضرورتی بوده است که هم او و هم «تسوجی» (مترجم کتاب به زبان فارسی) به آن واقف بودهاند: «باید توجه داشته باشید که ترجمهی این کتاب به نثر فارسی امروز دشوار است و البته این اتفاق سبب دوری از فضای اصلی اثر میشود.»
او در ادامه به تفاوتهای ترجمهی خود و کتاب تسوجی اشارهای داشت: «تفاوت عمده این دو ترجمه در شعرهای آن مشهود است. تسوجی برگردان شعر را به کسی دیگر سپرد. اما من در ترجمهی خود شعرها را به شعر فارسی تبدیل کردم.»
او در ادامهی برنامه و به خواست حاضران به قرائت بخشهایی از این کتاب پرداخت.
پس از آن میری نشست را در دست گرفت. این شاعر و نویسنده، توجه به ابعاد فرهنگی و جامعه شناختی هزار و یک شب را حایز اهمیت خواند؛ با این حال اقلیدی با بیان اینکه در تفسیر این کتاب تنها باید به بعد لذت توجه کرد به مخالفت با سخنان میری پرداخت. بدین ترتیب بود که زمانی از این نشست به مناظره در این باب سپری شد.
در ادامه میری با توجه به پژوهشهای صورت گرفته دربارهی این کتاب مفاهیم و معناهای نهفته در این اثر را مطرح کرد: «ویژگی ممتاز این اثر آن است که هربار در مراجعه به آن، خود را جستجو میکنیم و هر بار با مساله و سوال جدیدی روبرو میشویم. هزار و یک شبی که در دست ماست تماما شرقی است و نماد زندگی شرقی را در خود جای داده است و میتوان به یقین گفت آنچه میخوانیم همان روایتهای اصلی اثر است که گاهی در آثار ادبی امکان تحریف آنان میرود.»
او به زایش این قصهها در زمانی از تاریخ اشاره کرد که ایرانیان وسیلهی دفاعی از خود نداشتهاند و در میان جنگها و بازیها و به غارت رفتن فرهنگ خود به قصهپردازی پرداختهاند: «در چنین دورهای قصهها سر بر میآورند و در حاشیهی زندگی رونق میگیرند. با قصههاست که ایمان جدید زاده میشود و حیات مفهوم میگیرد. هزار و یک شب هم، چنین کرد. امروز ما کشف میکنیم که این اثر به ما هویت بخشیده است و این قصهها از قصههای عامیانه سر بر آوردهاند و بعدتر سینه به سینه نیز نقل شدهاند و به زایش نوعی از فرهنگ پرداختهاند.»
میری با اشاره به ساختار داستانی این اثر آن را متشکل از دو بخش خواند: «این کتاب از یک شب و هزار شب تشکیل شده است. شب اول داستانی مستقل رخ میدهد و در ادامه ما بیش از سیصد قصه را میبینیم که به دلیل تو در تو بودن، مفهوم هزار قصه را به آنها دادهاند. بورخس در جایی میگوید: هزار و یک شب کتابی است که در مسیر، کشف شده و در مسیر زندگی کرده و کتابی گشوده است. به همین دلیل است که پایانی برای هزار و یک شب متصور نشدهایم و جلال ستاری نیز در جایی بیان کرده است اگر چه در پایان کتاب صحبت از ازدواج شهرزاد میشود؛ اما این پایان مصنوعی است و پایان این کتاب ممکن نیست.»
او ادامه داد: «به داستان اول اشاره کردیم. اشاره به این نکته ضروری است که نقطهی درخشان کتاب در همان داستان اول رخ میدهد و آن سکوت شهرزاد در پاسخ به پدر است. او میان دو انتخاب میماند. او ناگهان برای نیاز درونی یک نسل تصمیم میگیرد که به این خطر تن بدهد. پس آغازینهی کتاب حاوی پیامی است به اسم تصمیم و همگی میدانیم که تصمیم هیچوقت بر اساس عقلانیت نیست.»
این پژوهشگر ساختار قابل تغییر در تفسیر هزار و یک شب را مورد توجه قرار داد: «کتاب به عراق و مصر و افغانستان رفته است و در هر جا نقش و فضایی جدید به آن اضافه شده که البته فرهنگی مشترک بوده است. گاه گفته میشود که باید این کتاب را بدون معناگذاری خواند اما تصور میکنم که این ظلم به فرهنگ است. چرا که فرهنگ، افقهای جدیدی را پیش روی هر کسی میگشاید. شهرزاد این کتاب یک جسمانیت نبوده بلکه نمادی از حیات بوده که از ما میخواهد هر کدام بایستیم و قصهی خویشتن را بیان کنیم. اگر متنی نتواند گذشته را به آیندهی ما دعوت کند بیتردید ما را به گذشته خواهد برد و باید گفت که این چنین متونی نه زاینده بلکه خطرناکاند.»
هجدهمین جشنواره بینالمللی قصهگویی روز 30 بهمن 1394 به کار خود پایان میدهد.
شهرزاد به عنوان نمادی از حیات دربرگیرنده یک پیغام است: بایستید و قصهی خویشتن را بیان کنید.