کد خبر: 284567
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۲
قصه‌گویی میراث فرهنگی کشورهاست

عباس جهانگیریان نویسنده و پژوهش‌گر معتقد است اگر آموزگاران، دوره‌های قصه‌گویی و نمایش خلاق را بگذرانند، و هم‌زمان قصه‌گویان و نمایش‌گران به مدرسه‌ها راه پیدا کنند، جریان‌های بزرگ قصه‌گویی در کشور شکل می‌گیرد. این نمایشنامه‌نویس که کارنامه‌ی او در حوزه‌ی ادبیات نوجوان نیز غنی است طی گفت‌وگویی درباره‌ی بایدها و نبایدهای این حوزه سخن گفت.

تهمینه حدادیقصه‌گویان بین‌المللی عموماً به‌ صورت مستقل فعالیت می‌کنند. اما در ایران اغلب این افراد در قالب انجمن‌ها فعال‌اند یا توان فعالیت‌های گسترده را ندارند. تصور می‌کنید مشکل از کجاست؟

در همه جای دنیا، هم قصه‌گویان مستقل داریم، هم قصه‌گویان تحت حمایت دولت‌ها، نهادها و سازمان‌های نیمه‌دولتی.

قصه‌گویی میراث فرهنگی کشورهاست و دولت‌هایی که به ارزش‌های معنوی و فرهنگی این میراث آگاهی و باور دارند از آن حمایت می‌کنند. علت اصلی غربت و حاشیه‌نشینی قصه‌گویان و سنت قصه‌گویی به باور من بیش از هر چیز ریشه در نظام آموزشی ما دارد.

آموزش و پ‍رورش ما نظامی ‌حافظه‌محور است و دانش‌آموز، آموزه‌های درسی را در حافظه‌اش تلنبار می‌کند، امتحان می‌دهد، نمره می‌گیرد و سپس چون اندوخته‌ای بی‌ارزش از انبان حافظه‌اش بیرون می‌ریزد.

سال‌هاست در بسیاری از کشورها، چه توسعه ‌یافته و چه در حال ‌توسعه، مضامین درسی را در قالب قصه و نمایش، به کودکان و نوجوانان، آموزش می‌دهند یعنی استفاده از روشی غیرمستقیم، در فضایی غیررسمی، خلاق، و بازی‌گوشانه.

ژان پیاژه معتقد است مضامین و آموزه‌های درسی و اجتماعی، اگر به‌ صورت مستقیم به کودک آموزش داده شود، در حافظه‌ی کوتاه‌ مدت او ذخیره می‌شود و چندان نمی‌پاید ولی اگر همان مضامین و مفاهیم در قالب قصه و نمایش روایت شود، در حافظه‌ی عمیق و بلندمدت کودک می‌نشیند و ماندگار می‌شود.

به نظرتان این آموزش در چه چارچوبی باید صورت بگیرد؟

اگر آموزگاران، دوره‌های قصه‌گویی و نمایش خلاق را بگذرانند، و هم‌زمان قصه‌گویان و نمایش‌گران به مدرسه‌ها راه ‍پیدا کنند، جریان‌های بزرگ قصه‌گویی در کشور شکل می‌گیرد، تجربه می‌اندوزد و رشد می‌کند و حتی جشنواره‌ی قصه‌گویی کانون قد می‌کشد و در قامتی رشیدتر و زیباتر ظاهر می‌شود. نهادهای مدنی به دلیل بضاعت مالی، قادر به حمایت ‍پایدار از راویان و نقالان و قصه‌گویان نیستند. بسنده کردن کانون هم به برگزاری یک جشنواره در طول سال کافی نیست. باید درِ کتابخانه‌های کانون به روی قصه‌گویان حرفه‌ای باز شود و به‌موازات آن مربیان امکان حضور در دوره‌های حرفه‌ای قصه‌گویی پیدا کنند.

مادران نیز وقتی نفس گرمشان به قصه‌های شیرین شب و خواب در می‌آمیزد رشته‌های عاطفی ماندگار میان آنان و فرزندشان بهتر و عمیق‌تر ریشه می‌گیرد.

در این میان تصور می‌کنید تا چه حد می‌توانیم از قصه‌گویان اقوام مثل قصه‌گویان ترکمن، آذری، عرب‌زبان و... در جهت معرفی فرهنگ و هنر ایران به دیگر ملل استفاده کنیم؟

تحقق دهکده‌ی جهانی مک لوهان، ممکن است از جنبه‌هایی، در روابط بین‌الملل، به سود ملت‌ها باشد اما ابزار مدرن ارتباطی خرده‌فرهنگ‌ها و در نهایت هویت فرهنگی اقوام و ملت‌های کوچک‌تر (از منظر جغرافیای زبانی) را تهدید می‌کند.

ژاپنی‌ها که این تهدید را جدی گرفتند، کوشیدند با بهره‌گیری از تمامی ‌ابزارهای ارتباطی و تقویت باورها و ایمان ملی، هویت تاریخی و فرهنگی خود را حفظ کنند. یکی از این ابزارهای ارتباطی، ارتباط زنده یا چشم در چشم است که تأثیر عاطفی بیش‌تری دارد.

نقالی، نمایش و قصه‌گویی بیش از دیگر عناصر و ابزار ارتباطی در دهه‌های اخیر، مورد توجه سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان فرهنگی در کشورهای توسعه‌یافته قرار گرفت. در کشور ما، گویش‌ها، خرده‌فرهنگ‌ها و حتی زبان اقوام در مقابل زبان معیار و فرهنگ رسمی رنگ می‌بازد و این تنوع گران‌سنگِ فرهنگی و قومی در معرض تهدید خطر زوال قرار می‌گیرد.

روزگاری، بخشی‌های ترکمن، قصه‌ها و افسانه‌های بومی و قومی خویش را برای مردم ترکمن، روایت می‌کردند و ضمن حفظ میراث فرهنگی خود، این فرهنگ پربار را به غیر ترکمن‌ها هم معرفی می‌کردند و ادبیات شفاهی و فرهنگ ملی را غنی می‌کردند.

من در رمان سایه‌ی هیولا، شخصیت لاله را از لاله‌ی بخشی‌های ترکمن الهام گرفتم، چراغی که ‌یوسف قوجق، راوی قصه‌های ترکمن، در این مسیر روشن کرد.

همه‌ی اقوام، قصه‌ها، افسانه‌ها و شخصیت‌های تاریخی و اساطیری خودشان را به واسطه‌ی همین راویان، نقالان و قصه‌گویان ماندگار کرده‌اند و به تعبیری، اینان، پاسداران میراث فرهنگی و هویت قومی‌ خودشان بوده‌اند.

عاشیق‌های آذربایجان، با چانه‌های گرم خود، زمستان‌های سرد آذربایجان را با قصه‌های سارای، کوروغلی، اصلی و کرم، دَدَه قورقوت و... گرم می‌کردند.

گوسان‌ها و افسانه سرایان خراسان با دوتارها و تنبورهای خود، همیشه حافظ میراث ادبیات و فرهنگ شفاهی خراسان بزرگ بوده اند.

نقالان، قصه‌گویان، خنیاگران، پرده‌خوان‌ها، شمایل گردان‌ها، تکم گردان‌ها، بخشی از خاطره‌ی جمعی ایرانیان‌اند. در نیم قرن گذشته هر گاه فرصتی به هنرمندان این عرصه داده شده که قصه و آوایشان را در گوش مخاطبان در آن‌سوی مرزهای جغرافیای فرهنگی ما روایت کنند، به گواه بازخوردهای گزارش شده، با اقبال گرم مخاطبان خاجی روبه رو شده اند.

ملت‌ها، شیفته و تشنه‌ی فرهنگ‌ها و آیین‌های تازه‌اند اما ما برنامه‌ی مدونی برای معرفی شیوه‌های بیانی خود در این عرصه به مردمان مشتاق آن ‌سوی مرزها نداریم. در دهه‌های هفتاد میلادی، چند گروه ژاپنی به ایران و چند کشور دیگر منطقه‌ی آسیای میانه آمدند و بسیاری از قصه‌ها، افسانه‌ها و آیین‌های اصیل ایرانی را گرد آوردند. و به عنوان یک دست‌آورد بزرگ فرهنگی به ژاپن بردند و با ژاپنی کردن این قصه‌ها، هم فرهنگ بومی و ملی خود را غنی کردند و هم با الهام از آن فیلم‌های زنده و انیمیشن بسیاری ساختند و به جهان صادر کردند. ژاپنی‌ها با تزریق خون تازه به فرهنگ بومی و ملی خود می‌کوشند فرهنگ ژاپنی، رو به زوال و ضعف نرود و در مقابل فرهنگ های دیگر رنگ نبازد.

اصولا فکر می‌کنید قصه‌ها و قصه‌گویی و ترویج آن تا چه اندازه ابزاری برای اشاعه‌ی فرهنگ و تاریخ ماست؟

فرهنگ و تاریخ ایران نه به ‌صورت مستقیم که در قالب قصه‌های راویان می‌تواند در حافظه‌ی بلندمدت مخاطبان ماندگار شود و روابط انسانی را انسانی‌تر کند و عشق به زادبوم و سرزمین مادری را در آنان قوت بخشد.

من خود از نزدیک در شهر توس، شاهد اجرای زیبا و تاثیرگذار نوجوانان برگزیده‌ی جشنواره‌ی نقالی خراسان بودم و شمارِ زیاد دختران نقال و قصه‌گو در جمع برگزیدگان، نشان از ظرفیت کشف نشده‌ی این استعداد در دیگر استان‌های کشور دارد.

در این راستا باید چه تغییراتی صورت بگیرد؟

کودک امروز به دلیل رشد شتاب‌زده‌ی فضاهای مجازی، کم‌کم از فضاهای طبیعی و کاغذی فاصله می‌گیرد. از این‌رو هم‌زمان با حفظ فضاهای سنتی و روال رایج قصه‌گویی، دولت‌ها و نهادهای مدنی برای ورود قصه‌گویان به فضاهای مجازی بسترسازی کنند. بزرگ‌ترها هم به دلیل فقدان فرصت‌های کافی برای مطالعه، تمایل بیش‌تری به شنیدن دارند، به‌خصوص وقت زیادی که آنان در ترافیک رفت‌وآمد می‌گذرانند، با شنیدن قصه‌ها، نمایش‌ها و داستان‌های مورد علاقه‌شان می‌توانند فرصت‌های سوخته و مرده را کوتاه کنند و از فرسایش روح و روان خود، در شرایط دشوار بکاهند. این روزها بسیاری از داستان‌ها و رمان‌های ایرانی و خارجی با خوانش هنرمندانه‌ی صداپیشگان، خوانش رادیویی شده و در شبکه‌های اجتماعی در دسترس دوستداران قصه قرار گرفته که البته به‌درستی اطلاع‌رسانی نمی‌شود. به یاد بیاوریم که در دهه‌ی شصت قصه‌های خاله‌سوسکه، شازده کوچولو، علی مردان خان، لوبیای سحرآمیز و... با چه اقبالی روبرو شد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =