استاد مهدی آذر یزدی نقطه اتصال کتاب، کودک و قصه بود

غلامرضا محمدی شاعر نام آشنای یزدی با تخلص کویر که بیشتر با عنوان محمدی کویر می‌شناسیمش که مشاور فرهنگی استاندار یزد است. وی از زندگی استاد مهدی آذر یزدی می گوید، از بازه زمانی که او از تهران به یزد می‌آید تا برای همیشه در زادگاهش زندگی کند. انگار بخواهد گوشه‌ای بنشیند کتابش را بخواند و بنویسد و بنویسد. پای گفت و گوی این شاعر و فعال فرهنگی استان می‌نشینیم.

در مورد استاد مهدی آذر یزدی بگویید از همان ۷۳ که شما فرماندار یزد بودید و ایشان به یزد آمد.

یک نکته ای که باید بگویم، این است که آذر یزدی دایره دوستی‌های محدودی داشت. با هرکس حشر و نشر نداشت. تنها زمانی که لازم می‌دانست از خانه بیرون می‌رفت. می‌خواست مایحتاج خانه بخرد گاهی از خانه بیرون می‌زد تا به کتابخانه خورشید شهر در بلوار دانشجو برود، اونجا یک سری روزنامه و کتاب می‌گذاشتند برای او که مطالعه کند، دوست نداشت این طور کارها را کسی برایش انجام دهد. اگر به ایشان پیشنهاد می‌شد که بیا برویم سراغ فلان مسئول قبول نمی‌کرد. چون معتقد بود اگر با مسئولین در ارتباط باشد از وقت کتابخواندنش باید بزند. اصلا از پذیرایی‌های آنچنانی و سفره‌های هفت رنگ خوشش نمی‌آمد و دوست نداشت به این جور جاها دعوتش کنیم. در فرمانداری اتاقی بود که ما باهم ملاقات می‌کردیم و من می‌دانستم که پذیرایی مفصلی نباید برای ایشان بگیریم.

چه جالب شاید برای همین ساده زیستی که داشت در خانه پدری ماند و خانه‌ای که به او اهدا شد را به کانون داد؟

درست است آذر که به یزد آمد من به عنوان فرماندار وقت با آقای سفید به عنوان استاندار وقت در چند نقطه شهر یزد برای ایشان خانه پیدا کردیم. در نهایت خانه فلکه چهارم آزادشهر که امروز مرکز فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است را برای ایشان در نظر گرفتیم که ایشان آن را به کانون اهدا کردند. بنابراین در نهایت دلش می‌خواست در خانه پدریش، نه در اتاق مبله‌ای که در سمت چپ حیاط بود؛ در همان اتاق کاهگلی پر از کتاب که همه چیز اطرافش بود. میز مطالعه منحصر به فرد و دست سازش که یک سری سیم‌هایی بود که آویزان بود و این سیم‌ها به صورت گیره کتاب را در خود جا می‌داد و آن چراغ گردسوزش که حکم اجاق گاز  هم  داشت و روی آن دیگچه‌ای کوچک آرام آرام غذایش را که شاید نخود پخته بود و شیشه‌های ادویه و کتاب‌هایش که همه اتاق لبریز از کتاب بود زیر تخت، روی تخت، کنار دستش، کمی دورتر همه فضای اتاق کاهگلی را کتاب پرکرده بود. کتابخوان حرفه‌ای بود تا جایی که از آقای اسلامی ندوشن نقل است که کتاب خواندن را از آذر یاد گرفته‌اند.

در مورد تاثیر فرهنگی ایشان در زمانه‌اش را بفرمایید؟

بزرگان ادب فارسی چون فردوسی، سعدی مولوی و حافظ دست به دامن داستان‌های خردورزانه شدند. چرا داستان، حکایت یا قصه؛ پاسخ شاید این باشد که  مردم آن زمان درک لازم را برای فهم  مباحث فلسفی و نکته‌آمیز نداشتند؛ پس از ابزاری چون قصه این مباحث روایت شد. استاد مهدی آذر یزدی هم همان‌طور که گفتم ادامه راه بزرگان ادب فارسی بود. ایشان توفیق تاریخی پیدا کردند تا داستان‌هایی از ذخایر ادبیات کهن را  برای کودکان و نوجوانان بازنویسی کنند، داستان و آثار بازنویسی شده ایشان، هم در زمان خودش و البته تا به امروز آثار شاخص و تاثیرگذاری هستند. او انسان عاشق و شیفته‌ای بود که همه تلاشش در زندگی این بود که به عشقش برسد، او به مدرسه نرفت اما از استعداد خدایی خود استفاده کرد. او عاشق کتاب و داستان بود و چون کودکان، که داستان را دوست دارند و ایشان هم کودکان را دوست داشت. حلقه گمشده پیوند بین کودک و ادبیات کهن را پیدا کرد و در واقع انگار نقطه اتصال بین کودک، کتاب و قصه بود.  

در مورد حضور ایشان در دیدار فرهیختگان استان با رهبر معظم انقلاب هم بفرمایید.

درست است قرار بود ایشان در این دیدار صحبت کنند اما بسیار بیمار بودند، آقای فلاح زاده استاندار وقت خواستند که حتما مهدی آذر یزدی در برنامه باشند؛ وقتی رهبر معظم انقلاب متوجه شدند که ایشان در این دیدار حضور دارند، حول و حوش ۱۲ دقیقه در مورد ایشان صحبت کردند.. این که برای فرزندانشان مجموعه کتاب "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" را می‌خریدند و منتظر می‌ماندند جلدهای مختلف این کتاب چاپ شود و این که به دیگر دوستانشان هم توصیه می‌کردند این کتاب‌ها را تهیه کنند و اینکه این مرد بزرگ، خلاء تاریخی و فرهنگی در آن زمان را پر کردند. برای ما خیلی این سخنان مهم بود برای خود آذر هم انگیزه شد. حتی یادم می‌آید، چند سال بعد از این دیدار که برای دیدار شعرا با رهبری رفته بودم  ایشان احوال آذر را جویا شدند. 

اگر مبحثی است که دوست دارید اضافه کنید و من نگفتم بفرمایید؟

می‌خواستم به این موضوع اشاره کنم که یک جنبه‌ای از آذر وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است و آن هم  او اهل شعر سرودن  بود و به نظرم خیلی اشعار خوبی داشت. اما شاید فرصت پرداختن به آن نبوده. من کتاب خودم را به ایشان تقدیم کردم،  ایشان با اشراف کامل چند تا از شعرهای آن را در یادداشتی چند صفحه‌ای تحلیل کرده بودند. همچنین موضوع دیگری که باید اشاره داشته باشم این است که امروز نیاز به تولید داستان کودک احساس می‌شود همان‌طور که بچه‌ها اسباب‌بازی را دوست دارند، قصه و داستان را هم دوست دارند و کانون نهاد موثر و مقدسی که تاکنون با برگزاری جشنواره‌های مختلف ادبی یا قصه‌گویی تاثیرگذار بوده و خواهد بود.

شعرخوانی غلامرضا محمدی کویر از سروده‌های خودش در وصف استاد مهدی آذر یزدی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 3 =